دین و آیین

یک جایی توی اینترنت (سهند می‌داند که کجا) دوستی پیشنهاد کرده بود که دسته جمعی برای او دعایی چیزی بخوانند. یکی گفته بود که او خودش به این چیزها چندان معتقد نبوده و بعد بحثی در گرفته بود بین موافق و مخالف.

یاد نوشته‌ی ابطحی افتادم که همان روز مصیبت یا فردایش نوشته بود که شنیده است او هیئتی هم بوده. و بعد دیگران معترض شده بودند که ابطحی‌ها حق ندارند او را به نفع اسلام و هیات یا هر چیز دیگر مصادره کنند.

و واقعا چه فرق می‌کند که هیاتی باشی یا نه. نماز بخوانی  یا نه. خدایی بپرستی یا نه. مهم این است که آدم باشی. ولی... خب وقتی می‌روی توی نخ یک نفر دلت می‌خواهد که از همه چیزش سر دربیاوری!


و من از مجموع همه‌ی چیزهایی که از او خوانده و دیده و شنیده‌ام،  این را فهمیده‌ام که  دین و آیین او، «مهربانی» بود...

و راستش اگرچه آدم‌ها را با متر مذهب ارزش‌گذاری نمی‌کنم، اما این که در پیله‌ی خانواده‌ی به شدت مذهبی‌اش محصور نمانده و راه‌اش را خودش پیدا کرده، در نظرم والاترش می‌بَرَد.

البته جز این هم نمی‌توانست باشد. آخر اگر جز این بود، دیگر او نمی‌شد!